مکالمه کردن. باهم سخن گفتن. (آنندراج) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میکند مژگان خونخوارش. صائب. بخود چو موی میانت ز رشک میپیچم چو شانه با سر زلفت کند زبان بازی. محمدقلی میلی (از آنندراج). و رجوع به زبان بازی شود
مکالمه کردن. باهم سخن گفتن. (آنندراج) : سخن دارد به آب زندگی لعل گهربارش زبان بازی بکامل میکند مژگان خونخوارش. صائب. بخود چو موی میانت ز رشک میپیچم چو شانه با سر زلفت کند زبان بازی. محمدقلی میلی (از آنندراج). و رجوع به زبان بازی شود
کنایه از دقت در سخن گفتن. باریک سخن گفتن. موی شکافی کردن: دانش به نسبت بر و روی که کرده ای نازک چو برگ لاله زبان در ثنای گل. میرزا رضی دانش (از آنندراج و بهارعجم)
کنایه از دقت در سخن گفتن. باریک سخن گفتن. موی شکافی کردن: دانش به نسبت بر و روی که کرده ای نازک چو برگ لاله زبان در ثنای گل. میرزا رضی دانش (از آنندراج و بهارعجم)